زیباترین جملات عاشقانه

مجموعه ی نامه ها و جملات و بهترین مطالب عاشقانه قشنگی که برای یک عشق رمانتیک همیشه بدانها نیاز داریم

زیباترین جملات عاشقانه

مجموعه ی نامه ها و جملات و بهترین مطالب عاشقانه قشنگی که برای یک عشق رمانتیک همیشه بدانها نیاز داریم

آخرین نسخه ضد حال های موجود در اینترنت

آخرین نسخه ضد حال های موجود در اینترنت

۱-میری تو یه وب لاگ و میبینی موزیک قالبش آهنگ شماعی زاده ست! 

۲-
یه فایل ZIP دانلود میکنی به جز آنفولانزای مرغی تمام ویروس ها توش هستند!

۳-
تو جستجو گر عکس گوگل کلمه کرگدن رو تایپ می کنی عکس خودت رو پیدا میکنه!

۴-
بعد از کلی کار و خستگی میای تو نت میبینی یاهو و گوگل رو هم فیلتر کردن! 

۵-داری واسه استادت ایمیل میزنی( جون ننت نمره بده بابا) و کلی واسش خالی بستی یهو اکانتت تموم میشه! 

۶-میری تو یه سایت و اینقدر دنبال یه لینک میگردی که مخت هنگ میکنه!

۷-سایتت رو با هزار بدبختی توی گوگل ثبت میکنی وقت جستجو میفته صفحه 400!

۸-بازم میری تو کافی نت دانشگاه و داری یواشکی یه سایت بالای 18 میبنی ولی یه دفعه کامپیوتر هنگ میکنه و همون موقع دخترای همکلاسیت میان بالا سرت!(این قضیه بر عکسش هم اتفاق بیفته جالبه!)

۹-سه ساعت داشتی یه فایل رو دانلود میکردی وقتی به 99% میرسه کامپیوتر RESET میشه! 

۱۰-رو لینک فقط بالای 18 سال کلیک میکنی میری تو سایت عمو پورنگ!!! 

۱۱-10 ساعت با کارت شبکه هوشمند دقیقه ای 5 تومن تو چت رو مخ یه نفر کار میکنی و بعدش که عکسش رو میبینی.........!

۱۲-کلی سایت های بالای 18 میری و یادت میره HISTORY رو پاک کنی فرداش همشون رو بابات میفهمه!  

۱۳-توی YAHOO 360 حدود 600 تا دختر تو لیستت باشه اما هیچکدومشون بت پا ندن!

به نام آنکه زیستن زیبا بها و یادگار جانها ، از اوست.

بی تو...

امشب آسمان بی ستاره ام                        امشب رودخانه ی بی ماهی ام

 

امشب مجنون بی لیلی ام                               امشب فرهاد بی  شیرینم   

                             امشب بی تو خانه ی متروکه ام.

امشب زندگی برایم تلخ است               امشب زندگی برایم بی مفهوم است

                             امشب غم تو دارم ، غم تو عزیزم.

امشب...

می خواهم در رودخانه ی اشکهایت تا انتهای ظلمت پارو بزنم تا به تو برسم ای سکان دار کشتی در هم شکسته ام.

اگه من دوست دختر داشتم هاااااااااا این متن پایینی رو واسش تو نامه مینوشتم.

و یا دختر خانوم ها میتو نن واسه دوست پسراشون تو نامه بنویسن.

ای عزیزترینم...

امیدوارم که عشق آتشین مرا که از اعماق وجودم بر می خیزد را پذیرا باشی.

عزیزم من به عهدی که با تو بستم ایمان دارم و تا آخرین نفس قلبم به خاطر تو خواهد تپید و تا ابد به غیر از تو قلبم آشیانه ی هیچ کس دیگر نخواهد شد .

این تنها یک ادعا نیست بلکه حاضرم ثابت کنم آنچنان که تو باور کنی که از ته دل دوستت دارم و این را هم بدان که زندگی بی تو برایم بی مفهوم و پوچ است .

پس...

تو تنها کسی هستی که می توانی به دنیای پوچ من مفهوم بخشی و این همان چیزی است که من از تو میخواهم. 

       خوووووووووووووووووووووووب بییییییییییییییییییییییییییییییییییییید؟ 

صلح

این متن رو به همه ی عزیزانم تقدیم میکنم تا یادشون باشه که هیچوقت امید شون رو تو زندگی از دست ندن و همیشه امید وار باشن.

چهار شمع به آرامی می سوختند.

محیط پیرامون آنها آنقدر آرام بود که صدای آنها شنیده می شد.

شمع اول گفت : من صلح نام دارم ! بنابراین هیچ کس نمیتواند مرا روشن نگه دارد و یقین دارم که بزودی خاموش خواهم شد .

پس شعله ی آن به سرعت کم شد و سپس خاموش شد.

شمع دوم گفت : من ایمان نام دارم و احساس میکنم که کسی وجود مرا ضروری نمی داند و لازم نیست بیشتر شعله ور بماند .

وقتی سخنش به پایان رسید ، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد

نوبت به شمع سوم رسید . او با ناراحتی گفت : 

نام من عشق است .من دیگر قدرت روشن ماندن ندارم چون همه مرا کنار گذاشته اند و اهمییت مرا درک نمی کنند.مردم حتی عشق ورزیدن به نزدیکانشان را نیز فراموش کرده اند.

 طولی نکشید که او هم خاموش شد.

ناگهان پسرکی وارد اتاق شد و دید که از ۴ شمع ۳ تا  خاموش شدند.

پسرک به آن ۳ شمع خاموش گفت:

شما ها چرا خاموشید؟

مگر قرار نبود تا وقتی که تمام می شوید روشن بمانید؟

و سپس شروع به گریه کرد

ناگهان شمع چهارم که هنوز روشن بود به حرف آمد و گفت:

نگران نباش تا زمانی که من هستم میتوانی به وسیله ی من آن ۳ شمع خاموش را روشن کنی

نام من امید است.

پس چرا وقتی که امید در زندگی وجود دارد ما با هم در صلح زندگی نمیکنیم ؟

و به همدیگر عشق نمی ورزیم تا ایمانمان هم کامل تر شود؟

شما دوست عزیزی هم که داری وبلاگ منو میخونین امیدوارم که هیچ وقت امیدت رو تو زندگی از دست ندی.

امید

از بزرگ مردی (نمی دونم شاید هم بزرگ زنی)می پرسند اگر بخواهی درباره ی امید کتابی صد صفحه ای بنویسی چه مینویسی
می گوید 99 صفحه ی آن را خالی می گذارم و در خط آخر صفحه ی آخر می نویسم که امید آخرین چیزی است که می میرد

فرق آموزگار با روزگار

فرق آموزگار با روزگار :


آموزگار اول درس می دهد بعد امتحان می گیرد اما روزگار اول امتحان میگیرد بعد درس
می دهد

خواب

من هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم

حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو

تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم

با خزانت نیز خواهم ساخت خاک بی خزانم

گرچه خشتی از توراحتی به رویاهم ندارم

زیر سقف آشناییهایت می خواهم بمانم

بی گمان زیباست آزادی ولی من

چون قناری دوست دارم در قفس باشم که زیباتر بخوانم

در همین ویرانه خواهم ماندوازخاک سیاهش

شعرهایم را به آبی های دنیا می رسانم

گر تو مجذوب کجا آباد دنیایی

من اما جذبه ای دارم که دنیا را به اینجا می کشانم

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

دنیا برای از تو نوشتن هوا کم است

اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی کفاف نیست

در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزلهای من شود

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی تو را کنار خود احساس میکنم

اما چقدر دل خوشی خوابها کم است