زندگی

زندگی تاب خوردن خیال در روزهایی است


                                       که هرگز تکرار نمی شوند...

آدمی عجیب است!!!

آدمی عجیب است!

می داندعشق قلب اورا تکه تکه می کند

می داند خاکسترش می کند

می سوزاند و پیرش می کند

اما باز عاشق می شود و عشق می ورزد!

آدمی عجیب است!

با اینکه می داند عشق تنهاییست،غم است

و انتظاری مرگبار

باز با همان اشتیاق و هیجان نخستین بار

به رویش آغوش باز میکندو

با بند بند وجود آنرا به خودش پیوند می زند!

عشق...

برای من واژگانیست مبهم

تعریف نشده

پاک شده از دایره لغات ذهنم،قلبم

گویی این واژه سالهاست که

در زیر خروارها خاک

در قبرستان وجودم مدفون شده است!

و سالهاست

او...

بی آنکه متولد شده باشد

مرده است!!!

گاهی...

گاهی می اندیشم...

چندان هم مهم نیست اگر

هیچ از دنیا نداشته باشم!!!

همین مرا بس که

کوچه ای داشته باشم

وباران...

وانسان هایی در زندگی ام باشند

که زلال تر از باران هستند

بعد ها...

بعد ها دلم 

برای لبخند های به هم نزده

که داده ایم رفته

تنگ می شود!!!