زیباترین جملات عاشقانه

مجموعه ی نامه ها و جملات و بهترین مطالب عاشقانه قشنگی که برای یک عشق رمانتیک همیشه بدانها نیاز داریم

زیباترین جملات عاشقانه

مجموعه ی نامه ها و جملات و بهترین مطالب عاشقانه قشنگی که برای یک عشق رمانتیک همیشه بدانها نیاز داریم

شعر و متن عاشقانه بسیار زیبا برای اونا که عاشقن.

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

=======================================

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو

==========================================

عمر من

تا دشت پرستاره اندیشه های گرم

تا مرز ناشناخته ی مرگ و زندگی

تا کوچه باغ خاطره های گریز پای

تا دشت یادها

هان ای عقاب عشق از اوج قله های مه آلود دوردستها

پرواز کن

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من

 ============================================

هر صدا و هر سکوتی،اونو یاد من میاره
میشکنه بغض ترانه،غم رو گونه هام میباره
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دلمو از قلم انداخت،اونکه صاحب دلم بود
منو دوس داشت ولی انگار،اندازش یه ذره کم بود
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد

 ================================================

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم

====================================================

باید فراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.

========================================================

قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!(قیصرامین پور)

===================================================

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

===============================================

شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با
خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو
را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم

 ========================================================

ه حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر شعرم نشکفته خشکید !
به حرمت اشک ها و گریه های سوزناکم. نه تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی !
میبنی قصه به پایان رسیده است و من همچنان در خیال چشمان زیبای تو ام که ساده فریبم داد!
قصه به آخر رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم !

 =======================================================

اگه نیایی
می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام

 ===========================================================

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد

==========================================================

جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی

===============================================================

پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
است که با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است

 

شعر زیبای (آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟) از استاد شهریار

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟

نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟

آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟

بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا

انتظار تو فقط مال منه

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه

همه با هم دیگه هستن

همه خیلیا رو دارن

یکی هست که وقت گریه سر رو شونه‌هاش بزارن

ولی من از همه دنیا ترو داشتم، ترو داشتم

وقتی گریه میکردم سر رو شونت میذاشتم

همه تنهائیامون مال هم بود ، مال هم بود

هرچی باهم دیگه بودیم ، واسه من خیلی کم بود

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه

داشتنه تو قوت پرواز

برای این بال شکسته است

بودن تو جرات لبخند

صدای این لبهای بسته‌ است

دارم از عطش میمیرم ، ابر من کجا میباری ؟

تن من خشکید و پوسید

تو به سبزه‌ها میباری

انتظار تو فقط مال منه

سهم من از تو افسوس ترو نداشتنه 

 

یه شعر باحال دیگه از " خلیل جوادی " شاعر شعر محشر کبری



اونـــا کــه میــمیرن مـیرن تــــو بــرزخ

قـاطـی میشـن اهــل بهشت و دوزخ

کـــار همـــــه اونجــــا بخـور بخـــوابــه

تــــا روز آخــــر ، کــه حساب کتــابــه

اونجــــــا یـــــــه سـیستم اداری داره

واســــــه خودش ســاعت کاری داره

سیـستِم اونجــــارو میگـــن عــالیــه

کـــلِّ لـــــــوازمــــش دیجـیـتــا لـیــــه

فــرشتــه ای هست کـه کارش اینه

صُب تـــاشـب اونجـا بگیـــره بشینه

کـارکـه نباشه حــوصله ش سرمیره

میشـینه بـا کــــامـپیــوتــــر ور مـیره

مـیخواس تــــوی کـامپـــیوتـر بگــرده

رف تـــو پــــروفـــایل یــه پیره مــرده

کــــامپیوتــر یکی دو دفه گف: دینگ

پـــرید توی گــزینه ی " دیپورتینگ "

فرشته هه دسپاچه شد کلیک کــــرد

کامپیوتر بدجوری جیکّ وجـیک کـــــرد

یهــــو در یـــــــه قــبر کهــنــــه وا شد

یـــــه پیــــره مـرد بـــــــا شکـوه پا شد

ازش ســـوال کـــــــردن اسـمت چیـــه

گفـت: ابــوالقــــــــــاسم فـــردوسیـــه

یکـی دوروز نشس تـــــوی یــــه میدون

دیـد نمیشه پـــا شـد اومــد تـــو تهرون

زمـین نفس کشـــید و بــرفــا آب شــد

بهـــــــار اومـد دوبـــــــاره انقــلاب شـد

هـــوای تهــــرون یــه نمه ملــس بــــود

مــزّه ی زنـــدگی حســابی گــــس بود

باز شب عــید اومــد و رختــا نـــــو شد

فصـــل شلــــوغــی و بـــدو بــدو شــد

شاعر شـــــــاهنــامه خوشحـــال شد

دستـای اون رو شـونه هاش بــال شد

بعــد هـــــــزار و چــند ســـــــال دوری

اومده بود چهـــــار شنــبه ســــــــوری

آتــیـش روشــن جـــوونهـــــارو دیـــد

اونم یه بــــار از روی آتیــــش پـــــریــد

مـــامـــورا اومـدن بهـش گیــــر دادن

چن نفـــری دور و ورش واســتــــادن

بــا حـرفاشـون کلی بهش نیــش زدن

گـــــرفــتــنــو ریشــــشو آتـیـش زدن

شاعــر شاهنـــــــــامه بـــا حــــال بــد

رفت و نشــس ریشـــشو بــــا تـیــغ زد

خـلاصــــــه، تصـمیـــم گـرف نــــو بشه

صــاحب کت شلـــــوار و پالتـــــو بشـه

رف جلـــــو مغـــــازه پشـت ویتــریـــــن

دیـد همه ی لبـــاسا هَـس مـدین چین

مـو بـه تنـش همـون دقیقه سیــخ شد

یـه خورده واستاد به لبـاســـا میخ شد

مغــــازه داره گفــت : عــزّت زیـــــــــاد

دایــی ، بــــرو کنــــار بذار بــــاد بیــــاد

بـــــا اینــکه چــرت و پـرت گفت یــــارو

شـاعـر شاهنـــــــامه رفـت اون تــــــو

بــــه قـول مــا یـه خورده پالتار خریـــــد

شــال و کـلاه و کـت و شلـوار خریــــد

دستــشـو تـــو جیب بغـل فـــرو کــــرد

اشــــرفــی قـــــــرن چهــارو رو کــــرد

شـــــاعـــر مــــــا بعد خـــــرید هنگفت

به شیوه ی خودش به اون جوون گفت:

------------------------------------

شمـا را چه رفته ست کاینسان خـُلید؟

چــــــرا جــمــلـــه ژولـــیده و بُنجـُلید؟

چــــرا سیــخ سیـخــی شــده مویتان؟

چـــــرا مــثل زنهـــاست ابـــــرویتـــان؟

تـو مردی اگــــر، چیست آن موی مِش؟

بـــرو از سیــــــاوش خجــــالت بکـــش

هــــزاران چــو تــــو لندهــــــــــور پلیـد

نیرزد بــه یک مــــــــوی گـــُرد آفــریـــد

اگــــر لشکــــر انگیـــــزد اسفنـدیـــــار

دگـــر مـــــوی مِش کرده نــاید به کــار

تــورا پــــاردم گــــردد آنگـــــه عِنـــــان

همی می کنی پشـت بــــر دشمنــان

تــــویی کـــه بـــــه مـن تکّه انداخــتی

گمـــــــانم مــــــرا خــــــوب نشناختی

ابـــوالقــــــــــــاسمم بنده ، فردوسیََم

حکیـــــــــــم زبــــــان آور طــــــوسیَم

کنون زیـــــــــــر این گنبد نیـل فــــــام

همــــه مــر مـــرا می شناسند نــــام

--------------------------------------

یــــه لحظـــه بعــــدِ اون صـدای کلفت

مــــرد فروشنده بــه فــردوسی گفت:

خودت که نـــــه، میدونتــو میشناسـم

از تـــو کسی چیـــزی نگفتــه واســم

ببینمت، تــــــو شاعــری راس راسی؟

"مــــریم حیـدر زاده" رو میشنـــاسی؟

راستی یه چی بخوام، ازت بر میـــــاد؟

ترانـــــه ی رپ از کارات در میـــــاد؟

پسر خالـه م میخواد کاست جم کنــه

یه چیزایی میخواد سر هـــــــــم کنــه

میخوام بـــــراش چیــزای مشتی بگی

هفش تـا شعـر شیش و هشتی بگی

بیـــــا ، اینم یـــه کـــاغذ و یـه خودکــار

یــــه چی بگوتومایه های " شاهکــــار"

امّـــا تــورو جـــون مـــامــانت استـــــاد

چیزی نگی که گیــــر بــدن تو ارشـــاد

---------------------------------

شاعــر شاهنــــامه ســری تکون داد

هیچّی نگف، فقــط پـــا شد راه افتـاد

دید نمیتـونـه بـــــا همــــه بجنگــــــه

هرجـــا کـــــه میره آسمـون یــه رنگه

بنـده خـــدا دلش میخواس خیلی زود

دوبــــــــاره بــــرگـرده همونجــا که بود

طفلی نشس همینجوری غصّه خورد

یه روز نوشتند ، کــه دق کـــرد و مـرد

اس ام اس فلسفی و جملات زیبا

به کسی عشق بورز که لایق عشق باشه ، نه کسی که تشنه ی عشقه
چون کسی که نشته است یه روزی سیراب میشه . . .

****************

جرج آلن: اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می‌مانند،می‌شکنند

****************

انسان بودن یعنی این که وقتی با کسی مشتاقانه کوهی رو بالا رفتی اما رو قله حس کردی که ازش بی نیاز شدی یادت نره که اون پایین چقدر بهش نیاز داشتی

****************

سعی کن مثل خورشید زیاد نور ندی چون همه از نورت استفاده می کنن ولی اصلا نگات نمی کنن؛ سعی کن مثل ستاره کم نور بدی تا همه تو خلوت شباشون دنبالت بگردن


****************

یاد گرفتم که : 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند. 2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند . 3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود . 4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم


****************

همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستید

****************

****************

فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

****************

آموخته ام که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آنرا انتخاب کنم

****************

برای انسانهای بزرگ بن بست وجود ندارد. چون بر این باورند که: یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت

****************

فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد