کنار آشیانه ی تو آشیانه می کنم.. فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم ... کسی سوال می کند به خاطر چه زنده ای ؟ و من برای زندگی تو را بهانه می کنم
دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جایی هست ، به جای آنکه جای کسی را
بگیرید تلاش کنید جای واقعی خود را پیدا کنید
به چیزی که گذشت غم نخور ، به آن چیزی که پس از آن آمد لبخند بزن
وقتی ناراحتید از اینکه به چیزی که می خواستید نرسیدید ، محکم باشید و خوشحال....
خداوند در فکر چیز بهتری برای شماست
چه بسیارند کسانی که به هنگام غروب ، از غصه ناپدید شدن آفتاب چنان می گریند که ریزش اشک ها مانع از دیدن ستارگان می شود
مهربانی را در نگاه منتظر کودکی دیدم که آبنباتش را به دریا انداخت تا اب شیرین شود
فقط دریا دلش آبی تر از من بود.. و من از دریا..دلم دریا.. فقط این را ندانستم !!! چرا گشتم چنین تنها تر از تنها !!.. به هر آبی شدم آتش.. به هر آتش شدم آبی.. به هر آبی شدم ماهی.. به هر ماهی شدم دامی.. به هر نا محرمی ساقی.. به هر ساقی می باقی.. و تو این را ندانستی !! چرا گشتم چنین عاصی؟
شخص نادان شادمانی را در دور دستها میجوید اما خردمند آن را در زیر پاهایش می یابد
تنها درمان عادت بد عادتی متضاد آن است
کسی که کمتر می داند بیشتر حرف میزند
لحظات را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم غافل از اینکه خوشبختی در همان لحظاتی بود که گذشت
گاهی دروغ همان کاری را میکند که یک چوب کبریت با انبار باروت میکند
کار امروز را به فردا نیفکن چون هر روزی که می آید کار خویش را می آورد
وقتی میتوانی با سکوت حرف بزنی بر پایه لرزان واژه ها تکیه مکن
خداوند دایره ای است که محیطش درجایی نیست ومرکزش در همه جاست
بهترین دوست خداست اوآنقدرخوب استکه اگریک گل به اوتقدیم کنید دسته گلی تقد یمتان میکند وخوبترازآن است که اگردسته گلی به آب دادیم دسته گلهایش راپس بگیرد
قلب با دهان نسبت معکوس دارد آنان که قلبهایی بازترووسیع تردارند دهانهایی بسته تر دارند
کم دانستن وپرگفتن مثل نداشتن وزیاد خرج کردن است
نگذارید زبان شما ازافکارتان جلوتربیفتد







کاش رویا هایمان روزی حقیقت می شدند... تنگنای سینه ها دشت محبت
می شدند... سادگی مهر و صفا قانون انسان بودن است... کاش
قانونهایمان یک دم رعایت می شدند ...اشکهای همدلی از روی مکر است
و فریب ...،کاش روزی چشم هامان با صداقت می شدند... گاهی از غم
می شود ویران دلم ...، کاشکی دلها همه مردانه قسمت میشدند

دل شکستن به روایت شاعران:
نباید دوستان را دل شکستن که چون بشکست نتوان باز بستن
(اوحدی مراغه ای)
----------------------------------------
دل من می شکند
هر کجا اشک یتیمی رنجور
می چکد بر سر مژگان سیاه
هر کجا چشم زنی غمزده با یاد پسر مانده به راه
در مزاری که زنی ناله کند در عزای پسرش
یا یتیمی که کند گریه به سوگ پدرش
جانم آید به خروش
ور ببینم پر خونین کبوتر را
یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش
دل من می شکند
حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر
که به حسرت کند از شیشه اشک به عروسک نگه گاه به گاه
وز دل تنگ کند ناله و آه
ناله پیرزنی غمزده و دست تهی
که ندارد نفسی
ضجه مرغ اسیر
که کند ناله به کنج قفسی
هق هق مرد اسیری که بلا دیده بسی
حالت دختر زشتی که ز شرم
رو ندارد به کسی
دل من می شکند
هر کجا در نگه تازه نهالانی خرد
از ستیز پدر و مادر خشم آلوده
می وزد بوی طلاق
وز پراکندگی غافله ای برخیزد
در سرا بانگ فراق
آن زمانی که بدنبال شهید
مادر داغ به دل
سینه می کوبد و می نالد و می گرید زار
همچنان ابر بهار
یا زمانی که نشیند در اشک
بر سر سنگ مزار
و به فریاد کند نام پسر را تکرار
دل من می شکند
چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
چه دل است این دل من
دلم از ناله مرغان چمن می شکند
ز خیال غم مردم دل من می شکند
دلم از داغ شهیدان وطن می شکند
چه کنم دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست