من عشق را در امید و امید را در تو و تو را در دل و دل را به هنگام تپیدن به خاطر تو دوست دارم .
ای کاش نقاش چیره دستی بودم تا لحظات با تو بودن را در تابلویی می کشیدم و به هنگام
دلتنگی به آن می نگریستم .
ای کاش شاعر بودم تا لحظات خوب با تو بودن را در شعری می گنجاندم وبه هنگام دلتنگی
آن را می خواندم .
ولی حال که هیچیک از اینها نیستم فقط می توانم بگویم
دوستت دارم .
می خوام اشک تو باشم
که تو چشمات متولد بشم
روی گونه هات زندگی کنم و روی لبت بمیرم
همین، فقط بمیرم
...
در یک نظر سنجی از مردم دنیا سوالی پرسیده شد و نتیجه جالبی به دست آمد از این قرار :
سوال : نظر خودتون رو راجع به راه حل کمبود غذا در سایر کشورها صادقانه بیان کنید؟
و کسی جوابی نداد چون ؛
در آفریقا کسی نمی دانست غذا یعنی چه؟
در آسیا کسی نمی دانست نظر یعنی چه؟
در اروپای شرقی کسی نمی دانست صادقانه یعنی چه؟
در اروپای غربی کسی نمی دانست کمبود یعنی چه؟
در آمریکا کسی نمی دانست سایر کشورها یعنی چه ؟
فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم
کسی سوال میکند برای چه تو زنده ای
برای زندگی خود تو را بهانه می کنم