عمو فیلیپ
پدرو پسری در خیابان قدم می زد ند.میان راه پسرک توجهش به توله سگی که با تکه ای استخوان بازی میکرد جلب شد. پسرک بااشاره به توله سگ گفت:
- بابایی ! بابایی.. این سگ چقد شبیه عمو فیلیپه!!!!!!!!؟؟؟؟؟
- پدر : بی ادب !! این مزخرفات چیه که داری میگی؟؟؟؟؟؟؟؟!
- پسر: بابایی...عصبانی نشو.سگه که نفهمید من چی گفتم!!!!!!!!!!؟
هدف
سربازان در میدان تیر تمرین تیر اندازی داشتند.یکی از سربازان هر ۵ تیرش را با هر زحمتی به جایی زد جز سیبل(هدف)!!!!!!!!!!!!؟
سرگروهبان که از دور هوایش را داشت جلو امدو با فحشو تحقیر زیاد تفنگ را از دستش گرفت و گفت:
- بده ببینم تفنگو.بعد از اینهمه مدت هنوز تیر اندازی یاد نگرفتی؛احمق؟؟؟؟!!!!!!!به تیر اندازیه من نگاه کن و یاد بگیر که چطوری میزنن تو هدف.
بعد تفنگ را پر کرد و تیری رها کرد.از قضا تیر اصلا به هدف نخورد؛ سرگروهبان برای اینکه ضایع نشه گفت:
- خاک بر سر؛ تو اینطوری تیر می انداختی ها !!!!؟
بدترین دشمنان
بر سر در یکی از کلیساها چنین عبارتی با خط درشت نوشته شده بود:
«بدترین دشمنان خود را دوست بدارید»
و در مقابل همان کلیسا ؛باشگاهی وجود داشت که بالای در وورودیش عبارت زیر به چشم میخورد:
«بدترین دشمن شما الکل است»
حادثه ی اتومبیل
دو نفر مجروح که به طرز وحشتناکی تمام بدنشان باندپیچی شده بود در یک اتاق کنار یکدیگر بستر شده بودند.یکی از آنها به دیگری گفت:
- چه اتفاقی براتون افتاده؟؟
- با اتومبیل رفتیم تو دره!!!!!؟
- حتما بی احتیاطی کردید؟؟
- نخیر .اشتباه کردم .اشتباه کردم گذاشتم زنم پشت رل بشینه.حالا برای شما چه اتفاقی افتاده؟؟؟تصادف کردید یا پرت شدید تو دره؟؟
- هیچکدام. چون نمیخواستم زنم پشت رل بشینه منو به این روز انداخته!!!!!؟
نامه ی سلامتی
پیرمرد ثروتمندی در بستر مرگ افتاده بود و دکترها امید چندانی به زنده ماندنش نداشتند.شبی همانطور که دراز کشیده بود همسرش را دید که مشغول نوشتن چیزی است.
- باز داری به چه کسی نامه مینویسی؟؟
- به پسر عمویم.دارم خبر سلامتیه تورو به او میدهم که روز به روز داره حالت بهتر میشه.پیرمرد آهی کشید و چیزی نگفت.چند لحظه بعد زن سر از روی کاغذ برداشت و پرسید:
- راستی ببینم قبر رو با :«غ» می نویسن یا «ق»؟؟